رادینرادین، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

آقا رادین نفس مامان و بابا

پایان هفته ی 36

هورااااااااااااااااااااااا    امروز 36 هفته ت کامل شد عشقم  امروز دیگه همه ی اعضای بدنت کامل شده و از این لحظه به بعد هر موقع بدنیا بیای هیچ مشکلی نداری واااااااای یه حس خوبی دارم احساس می کنم دیگه پسرکم یه مرد کوچولو شده ولی خوب واسه بدنیا اومدن خیلی عجله نکن چون هر چی بمونی واست بهتره و بیشتر وزن می گیری و هم هنوز مادر جون نیومده که ازمون موقع بدنیا اومدنت مراقبت کنه پس خواهش می کنم عزیزم دو هفته دیگه هم تو دل مامانی بمون و بعد که مادر جون اومد سریع بیا پیشمون عسلم دیروز رفتم واسه چکاپ پیش دکترم خداروشکر همه چی خوب بود و صدای قلبت رو هم دوباره شنیدم پسر نازم وزنم هم الان شده 73 کیلو راستی پریروز با...
23 تير 1393

تولد بابایی

سلام رادین جونم   عزیز دلم امروز تولد باباییه    من خیلی خوشحالم و از خدا ممنونم که بابایی گلت رو تو این روز واسه ی ما فرستاد من به خاطر اینکه تو اذیت نشی خودم تنهایی نمی تونم برم پیاده روی و همه جا با ماشین میریم نتونستم بابایی رو سورپرایز کنم در نتیجه امسال با خود بابایی رفتیم و واسش کادو خریدیم وبعد می خواستیم واسه تو چراغ خواب بخریم که رفتیم تو مغازه ولی نداشت ولی بجاش باباییت واسه تو یک عروسک جغجغه ای خیلی خوشگل خرید که الان عکسشو واست میذارم عشقم  دست بابایی جونت درد نکنه   نمی دونی بابایی چقدررررررر دوستت داره،کلی هواتو داره که اذیت نشی و بهم کلی می رسه که تو حسااااابی تپل و قوی شی&nbs...
20 تير 1393

سونوی هفته ی 34

سلام پسر گلم مامان قربون اون چشای خوشگلت بشه عزیز دلم خیلی بزرگتر شدی ، منو بابایی بی صبرانه منتظر دیدن روی ماهت هستیم یکشنبه 8 تیرماه رفتم واسه چکاپ پیش دکترم ، اونم مثل همیشه اول وزنمو گرفت که 72 شدم بعد فشارمو گرفت که خدارو شکر خوب بود( 11 بود ) و بعد هم صدای قلب نازتو گوش کرد عزیز دلم بعد واسم یک سونو نوشت البته خودش می خواست واسه هفته ی دیگه بنویسه ولی چون من حسابی دلم واسه دیدنت تنگ شده بود و واسه سونو عجله داشتم ازش خواستم واسه همین هفته بنویسه اونم نوشت بعد زنگ زدم بابایی اومد دنبالم و باهم رفتیم سونوی آریا پیش خانم دکتر مرضیه کریمی وقتی نوبت من شد با بابایی رفتیم تو اتاق و از دکتر خواستم سونوت رو روی سی دی...
12 تير 1393
1